آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

آریان جون

راه افتادم

آریان جونم همین الان تونست چند قدم راه بره.      حالا تو همون حالت هم میخواست برقصه که افتاد و نشست. مبارکت باشه.امیدوارم همیشه تو راه درست قدم بذاری گل پسرم  خدا به دادم برسه شیطون بلا مامان.    ...
17 مرداد 1390

دایی حسین

خداجونم چرا بعضی موقع بنده هاتو یادت میره آخه مگه ما چه گناه نابخشودنی به درگاهت کردیم که هر روز باید منتظر یه خبر بد باشیم. همیشه باید غصه داشته باشیم.اون زجری که از بابت مادرجون آریان میکشیم کمه؟؟؟؟؟  آریانی دیشب دایی حسین  زمین خورد و کتفش شکست.الآنم تازه از اتاق عمل آوردنش بیرون.تو کتفش پلاتین گذاشتن.خاله میگفت خیلی درد داره دایی جون.حالش خوب نیست. ما فردا میریم نور خونه خاله زهرا تا هم دایی رو ببینیم هم بابایی شب پیش دایی بمونه . قول بده فردا پسر خوبی باشی و تو دیگه اذیتم نکن.خواهش میکنم مامانیتو درک کن 
17 مرداد 1390

پریا جیگر خاله

این خوشکله پریا خانم دخترخاله آریانه که در حال حاضر سه سال و سه ماه سن داره. دختر خاله زهرا پریای ما خیلی مهربونه و خیلی هم آریانو دوست داره.چون آریان موقعی دنیا اومد که فیلم افسانه افسونگر و میداد و پریا هم میدید به آریان میگه  آریانگ هی میگه خاله یکی آریانگو بوس کنم؟؟ و چون آریان ما اصلا خوشش نمیاد که کسی بهش دست بزنه  هی پریا اریانو میبوسه  و بغلش میکنه و آریان هم هی اونو میزنه و جیغ میزنه  البنه آریان یه دختر خاله دیگه هم تو راه داره که خاله سمیه و شوهرش هنوز سر اسم به توافق نرسیدن تا من بهتون بگم اینم یه عکس از آریان و پریا   ...
17 مرداد 1390

روز خسته کننده ما

واااای از دست تو وروجکم.امروز خیلی خستم کردی. تمام روز نق زدی و گریه میکنی که بغلت کنم.الان چند روزه بازم بداخلاق شدی.همین که موقع افطار میشه که دیگه شورشو درمیاری.تمام سفره رو بهم میریزی و فقطم دنبال چیزای خطرناکی. خیلی خیلی شیطون شدی   نمیدونم باید باهات چیکار کنم.همش قهر میکنی و دست و پا میزنی و اطرافیان رو کتک میزنی. امروز کلی باهات دعوا کردم و وقتی که تحویلت نمیگیرم بیشتر عصبانی میشی.اما وقتی میبینم گوله گوله اشک میریزی دلم واست کباب میشه.میترسم این اخلاقای زشت رو سرت بمونه. راستی بابایی دیروز بهت میگفت منو محکم بغل کن.توهم سفت میچسبیدی بهش. امروز بهت گفتم موبایل بابایی رو بده بهش تو فقط نگام کردی اما وقتی بابایی گفت الو ر...
17 مرداد 1390

آریان عاشق پدرجون

امروز من تو هال در حال چرت زدن بودم که دیدم رفتی تو اتاق و داری از خودت صدا در میاری.وقتی اومدم دنبالت دیدم که رفتی رو تخت مادرجون وداری با عکس پدرجون که روبروت بود حرف میزنی. بعد هم اومدی جلو در نشستی و اینقدر بال بال زدی تا بابام بیاد اینم آریان و پدرجون   ...
12 مرداد 1390

توپ بازی

آریان کوچولوی من خیلی توپ دوست داری و وقتی توپ رو حرکت میدی میگی: گ وووووووووووووو مثلا میگی گل تازمانی که توپ حرکت میکنه با یه نفس توهم میگی گ وووووووو به اسباب بازیهات زیاد علاقه نشون نمیدی ولی تا دلت بخواد به چیزایی که نباید دست بزنی علاقه مندی مثلا: _کیف دیگران _ وسایل داخل کابینت _ یخچال و فریزر ( اگه در یخچال رو جلوت باز کنم نمیذاری ببندمش و وقتی که ببندم زار زار گریه می کندی و بعدش هم قهر میکنی) و ....  ...
10 مرداد 1390

آریان،لباسشویی ،جاروبرقی

از اونجایی که من بسیار پسر زحمتکشی هستم وقتی مامانم داره جاروبرقی میکشه دنبالش راه میافتم و میرقصم اماااااااااا با حفظ فاصله قانونی آخه اگه خیلی بهش نزدیک شم میترسم و حدود 1/5 فاصله رو در هر حالتی حفظ میکنم.   تو عکس بالا جارو زیاد به من نزدیک شده و من میخوام گریه کنم. البته اگه جارو خاموش باشه نمی ترسم و کلی به مامانم کمک می کنم: و البته با لباسشویی هم همینطوریم.وقتی که خاموشه 24 ساعت دارم دور و برش می پلکم اما اگه همون نزدیکیا باشم و روشن بشه از ترس زهره ترک می شم و کلی گریه می کنم.   ...
9 مرداد 1390

الوووووووو

آریان جون مامان یاد گرفته الو کنه.تا میبینه کسی تلفن تو دستشه اونم دستشو میبره زیر گوشش و میگه: اووووو اوووووووو حالا نمیدونم کیه که هر از گاهی براش زنگ میزنه.آخه یهو تو حال خودش دستشو میبره زیر گو شش و کلی با نمی دونم کیییی صحبت میکنه.  دیروز باهم دیگه رفتیم حیاط شستیم.اریانی تو رورورک بود و تی رو گرفته بود تو دستشو این طرف اون طرف میبرد و شده بود مصداق کامل این جمله: موش تو سوراخ نمیرفت جارو به دمش میبست. در مجموع کلی آب بازی کرد.آخه مای بیبیشم در آورده بودم خیلی حال کرد.بعد با مادرجون رفت حموم و وقتی اومد برای اولین بار تو عمرش خیلی آروم و بی سروصدا خوابید. آخه آریانی همیشه قبل از خواب کلی جیغ و داد میکنه ...
7 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد